عدالت و انسان در ادبیات کلاسیک
نوشتهٔ دکتر رضوی فرد
ادبیات کلاسیک ایران، تنها مجموعهای از شعرها و حکایتهای کهن نیست؛ کتابی است از سرنوشت انسان، از رنجها، امیدها، خطاها و تلاشی که بشر برای رسیدن به کرامت و معنا کرده است.
در این میراث عظیم، عدالت نه یک مفهوم انتزاعی، بلکه بُعدی از انسانشناسی است؛ چیزی که شاعران و حکیمان ما آن را در زبان قصه، شعر و تمثیل به تصویر کشیدهاند. عدالت در ادبیات کلاسیک، همیشه با انسان آغاز میشود. در نگاه حکیمان ما، پیش از آنکه «حق» و «تکلیف» موضوعیت پیدا کند، این انسان است که باید فهمیده و شناخته شود: با ضعفها، دلبستگیها، ستمهایی که دیده، و لغزشهایی که کرده است.
از شاهنامه تا بوستان، از مثنوی تا غزلیات حافظ، عدالت ریشه در فهم ماهیت انسان دارد.
شاهنامه: عدالت بهمثابه پاسداری از شأن انسان
شاهنامهی فردوسی، بیش از آنکه تاریخ پادشاهان باشد، کتاب «آزادی انسان» است. در نگاه فردوسی، عدالت یعنی جلوگیری از آنکه قدرت، بر سرنوشت انسان سایهٔ ظلم بیفکند.
رستم، عدالت را در حمایت از بیپناه میبیند. سیاوش، عدالت را در پرهیز از خون بیگناه. و فریدون، در این جملهٔ جاودانه که هنوز یکی از دقیقترین تعریفهای عدالت است:
«از آن به دیر نپاید به بیداد پادشاهی.»
در شاهنامه، بیداد ریشهٔ سقوط است، و عدالت پایهٔ پایداری.
سعدی: عدالت و کرامتِ مشترک انسان
سعدی عدالت را در برابریِ انسانها در کرامت میبیند. او از نخستین کسانی است که عدالت را از سطح فرمانروایی،
به سطح زندگی روزمره و اخلاق انسانی میآورد. در بوستان، عدالت نه فقط وظیفهٔ حاکمان، بلکه وظیفهٔ هر انسانی است که با دیگری سر و کار دارد.
سعدی در سراسر آثارش یادآوری میکند که:
بیعدالتی، پیش از آنکه جامعه را تباه کند، روح انسان را میفرساید.
در نگاه او، عدالت مقدمهی انسانیت است و بیعدالتی شکستن بنیادیترین پیمان اخلاقی بشر.
مولانا: عدالت بهمثابه قرار گرفتن هر چیز در جای خود
مولانا عدالت را نه در برابر ستم، بلکه در برابر بینظمی و بیآهنگی تعریف میکند.
در مثنوی، عدالت یعنی:
«هر چیز در جای خود.»
این تعریف، دقیقترین ترجمان عرفانی از مفهوم عدالت است؛ تعریفی که بعدها در فلسفه و حقوق نیز به عنوان تناسب، توازن و تعادل فهمیده شد.
در جهان مولانا، انسان زمانی به عدالت میرسد که با خود، با دیگری و با جهان به سازگاری نزدیک شود؛
چیزی که در ساحت اجتماعی، به معنای احترام به ظرفیتها، شایستگیها و وضعیتهای متفاوت انسانهاست.
حافظ: عدالت بهمثابه مبارزه با ریا و فساد
حافظ عدالت را در مبارزه با ظلم آشکار نمیبیند او با ظلم پنهان میجنگد:
با ریا، تزویر، قدرتِ فریبنده و عدالتنماییِ ظالمان.
در نگاه حافظ، عدالت یعنی ایستادن در برابر کسانی که قانون را به نفع قدرت تفسیر میکنند.
یعنی دیدن جایی که «ظاهرِ حق» تبدیل به «باطل» میشود. در جهان حافظ، عدالت همان صدق است؛
راستیِ بیواسطهای که نقاب از چهرهٔ قدرت برمیدارد.
عدالت در ادبیات کلاسیک یعنی…
- دیدن انسان، پیش از دیدن اتهام.
- فهم اینکه شایستگیها متفاوتاند، پس عدالت همیشه مساوات نیست.
- فهم اینکه بیعدالتی، جهان را از «نظم طبیعی» خود خارج میکند.
- احترام به کرامت انسانی، حتی در دل خطا.
- شناخت اینکه قدرت بدون اخلاق، دیر یا زود ویران میشود.
- باور به اینکه عدالت، نقطهٔ تلاقی عقل، اخلاق و تجربهٔ انسانی است.
جمعبندی: پیوند ادبیات و حقوق
ادبیات کلاسیک ایران، مکتب بزرگی در عدالت است. حکیمانِ این سرزمین، عدالت را نه صرفاً در حکم و قانون،
بلکه در تجربهٔ زیستهی انسان جستند؛ در اشک، در ترس، در انتخابهای دشوار،
و در جایی که «حق» و «باطل» بهسادگی از هم جدا نمیشوند. برای من، بهعنوان وکیلی که با انسان و قانون هر دو سر و کار دارد،
ادبیات کلاسیک یک آموزگار بیبدیل است؛ زیرا به ما میآموزد که عدالت، پیش از آنکه یک حکم حقوقی باشد،
یک فهم انسانی است.
رضوی
وکیل دادگستری – پژوهشگر ادبیات و مطالعات قرآنی