عدالت به زبان انسان
نوشتهٔ دکتر رضوی فرد
عدالت، وقتی در کتابها نوشته میشود، شبیه یک تعریفِ زیباست؛ مجموعهای از کلمات که قرار است نظم ببخشد، اختلاف را کم کند و حق را از ناحق جدا سازد.
اما وقتی پای انسان وسط باشد، عدالت فقط «قانون» نیست؛ بلکه روایت رنجها، امیدها، ضعفها و شایستگیهای آدمهاست.
عدالت در دنیای واقعی، نه در بند و تبصره، بلکه در چشمهایی زندگی میکند که ترس، پشیمانی، یا بیپناهی را فریاد میزنند.
در دستهایی که به ناحق بسته شده، در خانههایی که با یک حکم فرو میریزند،
و در خانوادههایی که با یک تصمیم دوباره زنده میشوند.
عدالت به زبان انسان یعنی اینکه بفهمیم:
همهٔ خطاها شبیه هم نیستند،
همهٔ آدمها همقد نیستند،
و گاهی برابری، عین بیعدالتی است.
عدالت به زبان انسان یعنی دیدنِ فاصلهٔ میان آنچه قانون نوشته
و آنچه زندگی تجربه کرده است. عدالت یعنی شنیدنِ صدایی که بلند نیست اما حقیقت دارد.
یعنی توانایی تشخیص اینکه گاهی مجرم، قربانی شرایط است و گاهی بیگناه، اسیر ظاهر قانون.
عدالت یعنی احترام به کرامت آدمی، حتی اگر خطا کرده باشد.
یعنی اینکه آزادی یک انسان، فقط یک «حق» نیست؛ گاهی آخرین چیزی است که از زندگی او باقی مانده.
عدالت به زبان انسان یعنی باور کنیم که حقیقت، همیشه در متن قانون نیست؛
اما بدون قانون هم حقیقتی برقرار نمیماند.
عدالت یعنی سختگیریِ منصفانه؛ نه خشونتِ کور، نه بخششِ بیحساب،
بلکه نگاهی که هم واقعیت را میبیند و هم انسان را.
در دادگاهها بارها دیدهام که یک حکم درست، چطور میتواند زندگیای را از نو بسازد، و یک حکم عجولانه،
چطور میتواند آیندهای را برای همیشه خاموش کند.
عدالت به زبان انسان…
نه آرمانِ دور است،
نه ایدهای شاعرانه؛
بلکه یکی از معدود چیزهایی است
که اگر درست فهمیده شود،
میتواند جهان را اندکی قابلتحملتر کند.
عدالت، آنگونه که من میفهمم،
تلاشی است پایانناپذیر
برای نزدیککردن قانون
به قلب انسان.
رضوی
وکیل دادگستری – پژوهشگر ادبیات و مطالعات قرآنی