نامه ای به قانون

نوشتهٔ دکتر رضوی فرد

قانون عزیز؛
سال‌هاست که با تو زندگی کرده‌ام؛ گاهی در کنار هم، گاهی در برابر هم. تو مثل موجودی هستی که در صفحه‌های کتاب‌ها ساکن است، اما هر روز در جان انسان‌ها راه می‌روی.
از همان نخستین روزهایی که با کلمات خشک و دقیق تو آشنا شدم، فهمیدم که تو فقط «متن» نیستی؛ یک توافق جمعی هستی؛ نتیجه‌ی ترس‌ها، آرزوها، خطاها و تجربه‌های طولانی بشر.

اما بگذار صریح باشم، چون سال‌هاست میان ما تعارف نیست.
تو کافی نیستی.
نه به این معنا که بد باشی؛ بلکه چون انسان پیچیده‌تر از آن است که در بندهای تو جا شود.

من از تو ممنونم؛
چون بارها دست ظلم را بسته‌ای،
به آدم‌ها فرصت داده‌ای،
و آنجا که خشم، انتقام یا ترس می‌خواست بر عقل چیره شود، تو ایستاده‌ای و گفته‌ای: «صبر کنید. حق باید روشن شود.»

اما قانون خوبِ من؛
تو در جاهایی هم کم می‌آوری.
آنجا که حقیقت، از کلمات تو بیرون می‌زند.
آنجا که عدالت، در حصار تعاریف تو تنگ می‌شود.
آنجا که مساوات، خلاف انصاف می‌شود
و عدالت، چیزی فراتر از برابری می‌طلبد.

من بارها دیده‌ام که آدمیان در پناه تو رنج کشیده‌اند؛
چون متن درست بود، اما واقعیت اشتباه.
آدم‌هایی که تو نمی‌توانستی به فریادشان برسی،
چون قانون‌گذار روزی که تو را نوشت، حال امروز آنان را ندیده بود.

قانون عزیز؛
تو به من آموخته‌ای که عدالت همیشه در تو نیست،
اما بی‌تو هم عدالت ممکن نمی‌شود.
تو بخشی از مسیر حقیقتی؛ نه تمام آن.

بارها در دادگاه، کنار تو نشسته‌ام و در دل گفته‌ام:
اگر می‌توانستی کمی انسانی‌تر باشی…
اگر می‌توانستی اندکی بوی تجربه، شعر، ترس، امید یا نانِ شبِ یک انسان معمولی را حس کنی…
چه پرونده‌هایی که سرنوشتشان عوض نمی‌شد.

اما نه؛
نارواست اگر همهٔ بار را بر دوش تو بگذاریم.
تو بی‌جان نیستی، ولی تنها هم نیستی؛
این قاضی، وکیل، جامعه، فرهنگ و تاریخ است که هر روز تورا تفسیر و تکمیل می‌کند.
و شاید نقش من، سهم کوچک من، همین باشد:
کمک کنم تو شفاف‌تر، انسانی‌تر و منصفانه‌تر فهمیده شوی.

قانون؛
می‌خواهم چیزی را با صداقت تمام اعتراف کنم:
با همهٔ انتقاداتم، هنوز به تو احترام می‌گذارم.
چون می‌دانم اگر تو نباشی،
قدرت جای حق را می‌گیرد
و صداهای ضعیف خاموش می‌شوند.

پس بمان؛
اما بگذار ما، وکیلانی که در میدان زندگی نفس می‌کشند، 
تو را هر روز بازخوانی کنیم،
به چالش بکشیم،
و از تو بخواهیم کمی نزدیک‌تر شوی
به انسان؛
به رنج‌هایش،
به امیدهایش،
به عدالتِ ورایِ متن.

با تو سخت می‌گیرم،
چون از تو انتظار دارم.
و با تو حرف می‌زنم،
چون هنوز باور دارم که می‌توانی بهتر شوی.

ارادتمند تو
رضوی